شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ق.ظ
در میان بنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى
مى کردند و زندگى آنها به دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت.
آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ داشتند.
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ق.ظ
شیطان به حضور حضرت موسى (علیه السلام) آمد و گفت: مى خواهى تو را هزار و سه پند بیاموزم.
فرمود: آنچه که مى دانى من بیشتر مى دانم، نیازى به پند تو ندارم.
جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسى خداوند مى فرماید:
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ
در روایات آمده که شخصى از بنى اسرائیل بیشتر وقتها همراه
حضرت موسى (علیه السلام) بود، و احکام فقه و مسائل تورات را از ایشان فرا
مى گرفت و به دیگران مى رساند و تبلیغ دین مى کرد.
مدتى گذشت و حضرت موسى او را ندید، روزى جبرئیل نزد موسى بود که ناگاه میمونى از پیش ایشان گذشت ، جبرئیل گفت : آیا او را شناختى ؟
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۵۰ ق.ظ
پیرى ، از مریدان خود پرسید: هیچ کارى و اثرى از شما سر زده است که سودى
براى دیگرى داشته باشد؟ یکى گفت : من امیر بودم . گدایى به در خانه من آمد.
چیزى خواست . من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت
شاهى نشاندم و خود به حلقه درویشان پیوستم .
♦ دیگرى گفت :
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ق.ظ
کافرى ، غلامى مسلمان داشت . غلام به دین و آیین خود سخت پایبند بود و
کافر، او را منعى نمى کرد . روزى سحرگاه ، غلام را گفت : طاس و اسباب حمام
را برگیر تا برویم . در راه به مسجدى رسیدند.