♦ به نام خدا" ♦ برای دسترسی سریع تر به قسمت مورد نطر میتوانید از منوی بالا استفاده کنید ♦ لطفا با نظرات خود ما را در جهت رشد وبلاگ راهنمایی کنید ♦ یک صلوات هدیه به آقا امام زمان
شیطان به حضور حضرت موسى (علیه السلام) آمد و گفت: مى خواهى تو را هزار و سه پند بیاموزم. فرمود: آنچه که مى دانى من بیشتر مى دانم، نیازى به پند تو ندارم. جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسى خداوند مى فرماید:
در روایات آمده که شخصى از بنى اسرائیل بیشتر وقتها همراه
حضرت موسى (علیه السلام) بود، و احکام فقه و مسائل تورات را از ایشان فرا
مى گرفت و به دیگران مى رساند و تبلیغ دین مى کرد.
مدتى گذشت و حضرت موسى او را ندید، روزى جبرئیل نزد موسى بود که ناگاه میمونى از پیش ایشان گذشت ، جبرئیل گفت : آیا او را شناختى ؟
پیرى ، از مریدان خود پرسید: هیچ کارى و اثرى از شما سر زده است که سودى
براى دیگرى داشته باشد؟ یکى گفت : من امیر بودم . گدایى به در خانه من آمد.
چیزى خواست . من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت
شاهى نشاندم و خود به حلقه درویشان پیوستم . ♦ دیگرى گفت :
کافرى ، غلامى مسلمان داشت . غلام به دین و آیین خود سخت پایبند بود و
کافر، او را منعى نمى کرد . روزى سحرگاه ، غلام را گفت : طاس و اسباب حمام
را برگیر تا برویم . در راه به مسجدى رسیدند.
مى نویسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد،
مرغىاز هوا آمد و میان
سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذاردهبودند برداشت و رفت، سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که
آن مرغرا صید و شکار کنند.