شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ق.ظ
هرچه خدا بخواهد
در میان بنى اسرائیل، خانواده اى چادرنشین در بیابان زندگى مى کردند و زندگى آنها به دامدارى و با کمال سادگى و صحرانشینى مى گذشت. آنها علاوه بر تعدادى گوسفند، یک خروس، یک الاغ و یک سگ داشتند.
♦ خروس آنها
را براى نماز بیدار مى کرد، و با الاغ، وسائل زندگى خود را حمل مى کردند و
به وسیله آن براى خود از راه دور آب مى آوردند، و سگ نیز در آن بیابان، به
خصوص در شب، نگهبان آنها از درندگان بود.
اتفاقا روباهى آمد و خروس آنها
را خورد، افراد آن خانواده، محزون و ناراحت شدند، ولى مرد آنها که شخص
صالحى بود مى گفت: خیر است انشاء الله.
پس از چند روزى، سگ آنها مرد،
باز آنها ناراحت شدند، ولى مرد خانواده گفت: خیر است، طولى نکشید که گرگى
به الاغ آنها حمله کرد و آن را درید و از بین برد، باز مرد آن خانواده گفت:
خیر است.
در همین ایام، روزى صبح از خواب بیدار شدند و دیدند همه
چادرنشین ها اطراف مورد دستبرد و غارت دشمن واقع شده و همه اموال آنها به
غارت رفته و خود آنها نیز به عنوان برده به اسارت دشمن درآمده اند، و در آن
بیابان تنها آنها سالم باقى مانده اند.
مرد صالح گفت: رازى که ما باقى
مانده ایم این بوده که چادرنشینهاى دیگر داراى سگ و خروس و الاغ بوده اند، و
به خاطر سر و صداى آنها شناخته شده اند و به اسارت دشمن در آمده اند.
ولى ما چون سگ و خروس و الاغ نداشتیم، شناخته نشدیم، پس خیر ما در هلاکت سگ و خروس و الاغ مان بوده است که سالم مانده ایم.
این نتیجه کسى است که همه چیزش را به خدا واگذار مى کند.
۹۳/۰۱/۱۶
یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت ؟
علی(علیه السلام) در پاسخ فرمودند : ....
ادامه ی مطلب را خودت بیا بخون