دین فروش !
شریک بن عبدالله نخعى از دانشمندان
معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى سومین خلیفه عباسى به علم و هوش شریک
، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبید و اصرار کرد که منصب قضاوت را قبول کند،
او که مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسیان ، گناه بزرگ است ، قبول نکرد.
♦مهدى
عباسى اصرار کرد که او معلم فرزندانش گردد، او به شکلى از زیر بار این پیشنهاد نیز خارج شد و نپذیرفت .
تا اینکه
روزى خلیفه عباسى به وى گفت :من از تو سه توقع دارم که باید یکى از آنها را بپذیرى : 1- قضاوت 2-
آموزگارى 3- امروز مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشینى .
شریک ،
تاءملى کرد و سپس گفت : اکنون که به انتخاب یکى از این سه کار مجبور هستم ترجیح مى دهم که مورد سوم
(مهمانى ) را بپذیرم .
خلیفه
قبول کرد و به آشپز خود، دستور داد: لذیذترین غذاها را آماده نماید و از شریک ، به بهترین وضع ممکن پذیرائى
نماید.
پس از
آماده شدن غذا، شریک که آن روز از آن غذاهاى لذیذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در
همین حال یکى از نزدیکان خلیفه به خلیفه گفت :همین روزها، شریک ، هم منصب قضاوت را مى
پذیرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همین طور هم شد و او عهده دار
هر دو مقام گردید.
از طرف
دستگاه عباسى ، حقوق و ماهیانه مناسبى برایش معین کردند، روزى شریک با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به
او گفت
:مگر گندم
به ما فروخته اى که این همه توقع دارى ؟.
شریک ،
جواب داد:چیزى
بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دینم را به شما فروخته ام .
آرى غذاى
حرام و لقمه ناپاک ، آنچنان قلب او را تیره و تار کرد، که او به راحتى جزء درباریان دستگاه ظلمه گردید، و
به این ترتیب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.
شریک بن عبدالله نخعى از دانشمندان
معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى سومین خلیفه عباسى به علم و هوش شریک
، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبید و اصرار کرد که منصب قضاوت را قبول کند،
او که مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسیان ، گناه بزرگ است ، قبول نکرد.
♦مهدى
عباسى اصرار کرد که او معلم فرزندانش گردد، او به شکلى از زیر بار این پیشنهاد نیز خارج شد و نپذیرفت .
تا اینکه
روزى خلیفه عباسى به وى گفت :من از تو سه توقع دارم که باید یکى از آنها را بپذیرى : 1- قضاوت 2-
آموزگارى 3- امروز مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشینى .
شریک ،
تاءملى کرد و سپس گفت : اکنون که به انتخاب یکى از این سه کار مجبور هستم ترجیح مى دهم که مورد سوم
(مهمانى ) را بپذیرم .
خلیفه
قبول کرد و به آشپز خود، دستور داد: لذیذترین غذاها را آماده نماید و از شریک ، به بهترین وضع ممکن پذیرائى
نماید.
پس از
آماده شدن غذا، شریک که آن روز از آن غذاهاى لذیذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در
همین حال یکى از نزدیکان خلیفه به خلیفه گفت :همین روزها، شریک ، هم منصب قضاوت را مى
پذیرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همین طور هم شد و او عهده دار
هر دو مقام گردید.
از طرف
دستگاه عباسى ، حقوق و ماهیانه مناسبى برایش معین کردند، روزى شریک با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد.
متصدى به
او گفت
:مگر گندم
به ما فروخته اى که این همه توقع دارى ؟.
شریک ،
جواب داد:چیزى
بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دینم را به شما فروخته ام .
آرى غذاى
حرام و لقمه ناپاک ، آنچنان قلب او را تیره و تار کرد، که او به راحتى جزء درباریان دستگاه ظلمه گردید، و
به این ترتیب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد.